آزاده نامداری و همسرش سجاد عبادی با صبر و حوصله و روی خوش مقابل ما نشستند تا از زندگی مشترک و حال و هوای این روزهای زندگی مشترک زیبایشان بگویند.
اعتراف آزاده نامداری؛ بعد از ۷ سال به هم رسیدیم
اگر به ما اجازه دهید از اینجا شروع كنیم كه شما از كجا با هم آشنا شدید؟
آزاده نامداری: سال ۸۷ به واسطه دوستان مشتركمان كه در آن زمان در تلویزیون مشغول به كار بودند كه یكی از آنها از مدیران ارشد تلویزیون بود به هم معرفی شدیم و چند بار همدیگر را دیدیم چون در یك دوره زمانی بود كه من بهشدت مشغول انجام فعالیتهای گوناگون تلویزیونی و. . . بودم و اصلا به ازدواج و تشكیل خانواده فكر نمیكردم خیلی پیش نرفتیم و بعد از گذشت مدتی ارتباطمان قطع شد.
همان آشنایی اولیه برای ازدواج بود؟
آزاده نامداری: بله ایشان از همان ابتدا با پیشنهاد ازدواج جلو آمدند اما همانطور كه گفتم من در آن سالها اصلا شرایطش را نداشتم.
پس درواقع شما یكبار به طور جدی حدود ۷ سال قبل پروسه خواستگاری و اینها رو پشت سر گذاشته بودید؟
آزاده نامداری: بله اما متاسفانه اتفاق نیفتاد چون من در آن سالها ابدا دوست نداشتم ازدواج كنم و به ایشان هم گفتم من الان به درد ازدواج نمیخورم وگرنه بهترین فردی هستید كه بخواهم یك روز با او ازدواج كنم.
واقعا چنین حرفی را به آقای عبادی گفتید؟
آزاده نامداری: بله حتی خاطرم هست موقعی كه داشتم چنین جملاتی را تلفنی به ایشان میگفتم در پاركینگ جامجم بودم چون من به این اعتقاد دارم آدمهایی كه در یك رابطه قرار میگیرند باید هم هدف باشند؛ مثلا نمیشود كه خانم هدفش ازدواج و آقا هدفش سه ماه دوستی باشد. من احساس میكردم دارم از اطلاعات ایشان و نقطهنظرات ایشان استفاده میكنم ولی تهذهن من این نیست كه بخواهم ازدواج كنم البته سن و سالم خیلی كم بود و تجربه حالا را نداشتم.
چقدر بعد از آشنایی به شما پیشنهاد ازدواج دادند؟
آزاده نامداری: اصلا ایشان با هدف ازدواج كردن به همان دوستان و واسطهها گفته بودند كه زمینه آشنایی را فراهم كنند و در همان جلسههای اول پیشنهادشان را مطرح كردند.
یعنی قبل از اینكه آشنا شوید شما هدفگیری كرده بودید كه میخواهید با خانم نامداری ازدواج كنید ؟
سجاد عبادی: بله. همانطوری كه ایشان گفتند بنده از همان ابتدا با نیت ازدواج جلو رفته بودم.
چطور ممكن است؟ شما كه از ایشان شناختی نداشتید؟
سجاد عبادی: به هر حال ما دوستان مشترك زیادی داشتیم و در فضاهای مشترك زیادی چه در تلویزیون و چه در پروژههای دیگر خانم نامداری را دیده بودم و شناخت اولیه و حتی میتوانم بگویم تا حدودی كامل وجود داشت.
قطعا به غیر از شناخت مد نظر ما، یك حس مشترك خوب بین خودتان حس میكردید، درست است؟
سجاد عبادی: طبیعتا همینطور است. بالاخره هر كسی كه میخواهد چنین اتفاق با اهمیتی را شروع كند یا یك پیشنهادی را به شخص دیگری دهد، حالا در هر زمینهای نه فقط در ازدواج یك حس و انگیزشی در او ایجاد شده كه در مراحل بعدی به دنبال رسیدن به آن و افزودنش است.
ولی خب، این حس بعضی مواقع در حد خوش آمدن است و برخی مواقع عمیقتر، برای شما كدامیك بود؟
سجاد عبادی: برای من حسی كاملا متفاوت و عمیق بود.
در حقیقت شما درگیری حسی برایتان به وجود آمده بود؟
سجاد عبادی: بله و البته خیلی مهم و ارزشمند.
وقتی خانم نامداری پیشنهاد شما را رد كردند چه احساسی داشتید؟
آزاده نامداری: این كلمه رد كردن را بهتر است به كار نبریم چون من ایشان را رد نكردم. من به كل دوست نداشتم ازدواج كنم چه ایشان، چه هر كس دیگر. ممكن است بگوییم من این پیشنهاد را رد كردم چون چند اولویت برای زندگیام داشتم كه گذاشتم كنار هم و متوجه شدم این پیشنهاد برای من مناسب نیست اما در حقیقت در مورد ما چنین چیزی وجود نداشت.
آن سالها چه مشغلهای داشتید كه كلا دوست نداشتید ازدواج كنید ؟
آزاده نامداری: فكر میكنم اواخر حضورم در شبكه یك بود و من انواع و اقسام پروژهها را داشتم.
آقای عبادی! حس شما بعد از شنیدن جواب منفی از طرف خانم نامداری چه بود؟
سجاد عبادی: فكر میكنم پاسخی كه ایشان دادند درستترین چیزی است كه میشود گفت. چون من همان سالها وقتی از طریق دوستان پیگیر بودم به نظرم آمد این موضوعی كه میگویند واقعی بود و ازدواج دغدغه ایشان نبود و اولویتهای كاری برایشان ارجحتر بود.
میخواهیم دقیقا بدانیم حس شما چه بود؟
سجاد عبادی: واقعا و عمیقا خیلی سخت بود برایم و دوستانی كه آن زمان در جریان بودند به خوبی میدانند كه كه من مدتها چه حال و هوا و حس ناامیدی داشتم.